چهارشنبه

پاییز هم خسیس شده !



آبان هم تمام می شود و این یعنی که پاییز است و نمی دانم چرا باران نمی آید ! سرما هم نیامده هنوز! دور مانده ایم !دور تر می شویم هر روز! روزهای خوب رفته افسانه شده است ! دوستی هایمان ! ماندهامان ! بودن هامان ! آری !تنها شده ایم ! همه می روند و ما برای رفتن در تکاپوییم ! ساده می روند و ما ساده و بی حیرت بدرقه می کنیم این رفتن های دمادم را... در انتظار رفتن مانده ایم و بی حرف تکرار می کنیم هر روز را و دیروز را... هیچ پنجره ای به روی هیچ هوای تازه ای باز نمی شود و من چه بی امید و بی انگیزه به دیدن روز هایم می نشینم ! به عبث ... به یاد نمی آورم که زمانی به اندازه ی این روزها منفی باف بوده باشم ... اما باور کن این روزها همه دشمن هم شده اند و من سخت بر این باورم که مردمان زمانه ی من بدترینند ! با این همه دل تنگ نادیدن دوستانی هستم که نیک می دانم به همین زودی ها و پیش از پلک بر هم زدنی دشمنانی خواهند شد قسم به برانداختن نامم خورده ... خسته شدم از رویارویی این نامردمان نامرد ... از مردمان این زمانه !!!
پسا نوشت : گلایول های مغازه فروش رفته اند !
با خنده می گویم :
پاشو
جای خالی گلایول ها گل بگذاریم !
پسا نوشت تر: چهار شنبه ی پیش با گلدان خانه ام دعوا کردم که چرا برگ هایت را آویزان می کنی ؟ امروز همه ی
برگ هایش را پیش پایم بر زمین ریخت ٬ همه را !
پسا نوشت ترین :خانه ی جدید را دوست می دارم ٬غریبه ام انگار ٬ اما خیالم راحت است که یک روز که از خواب بیدار می شوم نخواهم دید که همه ی بلاگم بر باد رفته است !
پسا نوشت آخر: لب تر کنی رفیقتم ٬ کافیه با من سر کنی !
گل نرگس امروز به خانه ام آمد ! همه ی دو ماه پاییز را چشم به راه آمدن زیباترین گل دنیا بوده ام و امروز با
هزاران ناز آمد ! تا پایان زمستان مهمان من است و باز می رود تا سال بعد و گل نرگس و عاشقانه هایم !

۱ نظر:

ناشناس گفت...

امان از روزی که گل یا درخت با آدم قهر کنه. 3 سای این خرمالوی ما باهامون قهر بود. اما آشتی کردیم آخر
خوش باشی