شنبه

خوشه های خشم



حرف که می زنم ! انگار هیچ نگفته ام ؛ خشم شده ام سراپا و همه مان شده ایم خوشه های خشم ! نگاه که می کنم ! انگار ندیده ام ؛ خون ، پرده کشیده بر چشمانم ، دست که می برم ، بر کاغذ ! مچاله می شود در مشتم ، بی اختیار ! کاغذ و قلم به کارم نمی آید ، این روزها ! خشم شده ام سراپا ! خوشه های خشم ! ارتش سرخ کجاست ؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست گرامی من فکر کردم این متن مال کتاب خوشه هایی خشم است متاسفم که سرقت ادبی انجام دادم اگر نارحت هستی بگو تا حذف پست کنم تصمیم داشتم از متن تیک تاک شما هم استفاده کنم